متن کوتاه / در روز چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری بود ، در روی پیاده رو پیرمردی بساط خود را پهن کرده بود و جوراب می فروخت، من درحالی که در یک دستم کیف ویولن و در دست دیگرم کیفی را که کتاب هایم در آن بود را گرفته بودم و به سرعت از کنار او رد می شدم به من گفت : ((قردش منن ده بیر جفت جوراب آل آپار ائوه...))
حس جالبی مخلوط با غم و گناه به من آمد ، من هنوز از عذاب وجدانم رها نشده بودم که چند قدم بعد یک کودکی را دیدم که جلوی چندتا تشت که پر از ماهی قرمز بود ایستاده و ذوق زده به آنها نگاه می کرد ، من اول فرض کردم شاید برای دیدن ماهی ها آنجا آمده است ولی بعد متوجه شدم فروشنده ی آنهاست...
به سمت دیگری که برگشتم مرد میانسالی آنجا بود در دستش یک کیسه بود و جلوی سطل زباله ای که در کنار خیابان بود ایستاده بود و چیزهایی را از سطل برمی داشت و به کیسه اش می ریخت...
کمی جلوتر شهرداری بنر بزرگی به دیوار زده بود روی آن به ترکی نوشته بود : (( بایرام پئشوازی )) بعد به فارسی ادامه داده بود : ((گل کاری در بلوار ها و پارک های سطح شهر تبریز ، رنگ آمیزی صندلی های پارک ها و... از 15 تا 29 اسفند))
در محوطه ی کنار پیاده رو که شهرداری آن را به فضای سبز اختصاص داده بود کارگران پیری مشغول کاشتن گل بودند ، یکی از آنها که دیگر قدرت حرکت نداشت به زور خود را کنار کشید و نشست و به دیگری گفت: (( طاقتیم قیریلدی! ))
من قرار بود برای تمرین به آموزشگاهی بروم ، همه جا همه از عید سخن می گفتند ولی من هرجا که نگاه می کردم در چشم مردم شهرم ، در چشم همشهریانم حال و هوای عزا می دیدم ، عزایی به درازی یک عمر و دریای غمی به عظمت ایستادگی، ایستادگی در برابر این همه مشکل فقط برای تداوم زندگی!
👤#یاشار_کرمی
حس جالبی مخلوط با غم و گناه به من آمد ، من هنوز از عذاب وجدانم رها نشده بودم که چند قدم بعد یک کودکی را دیدم که جلوی چندتا تشت که پر از ماهی قرمز بود ایستاده و ذوق زده به آنها نگاه می کرد ، من اول فرض کردم شاید برای دیدن ماهی ها آنجا آمده است ولی بعد متوجه شدم فروشنده ی آنهاست...
به سمت دیگری که برگشتم مرد میانسالی آنجا بود در دستش یک کیسه بود و جلوی سطل زباله ای که در کنار خیابان بود ایستاده بود و چیزهایی را از سطل برمی داشت و به کیسه اش می ریخت...
کمی جلوتر شهرداری بنر بزرگی به دیوار زده بود روی آن به ترکی نوشته بود : (( بایرام پئشوازی )) بعد به فارسی ادامه داده بود : ((گل کاری در بلوار ها و پارک های سطح شهر تبریز ، رنگ آمیزی صندلی های پارک ها و... از 15 تا 29 اسفند))
در محوطه ی کنار پیاده رو که شهرداری آن را به فضای سبز اختصاص داده بود کارگران پیری مشغول کاشتن گل بودند ، یکی از آنها که دیگر قدرت حرکت نداشت به زور خود را کنار کشید و نشست و به دیگری گفت: (( طاقتیم قیریلدی! ))
من قرار بود برای تمرین به آموزشگاهی بروم ، همه جا همه از عید سخن می گفتند ولی من هرجا که نگاه می کردم در چشم مردم شهرم ، در چشم همشهریانم حال و هوای عزا می دیدم ، عزایی به درازی یک عمر و دریای غمی به عظمت ایستادگی، ایستادگی در برابر این همه مشکل فقط برای تداوم زندگی!
👤#یاشار_کرمی
نظرات
ارسال یک نظر