کارگران کلمبیایی قسمت هفتم

...صد ها و ده ها خانواده در کلمبیا یکی از اعضای خود را در آن روز ها به چنین علت هایی از دست دادند، عده ای اعدام میشدند و عده ای هم به دلیل شرایط ناجور زندان ها از بین می رفتند ، شماری هم قربانی بمب گذاری ها و حملات مسلحانه جنبش می شدند، روز بعد مُردن کارلس با نامه ای که یک افسر دولت به خانه او برد ، پسر و زن کارلس از خبر غمبار مرگ کارلس با خبر شدند...
پسر کارلس از روی خشم به روی افسر هجوم آورد و با چندین ضربه مشت به صورت او چهره او را خونین کرد ولی افسر با او برخوردی نکرد و با متانت جلوی او ایستاد...
زن کارلس پسرش را ساکت کرد و او را به داخل خانه بود، روز بعد کارلس را در سکوتی به خاک سپردند جز فامیل نزدیک کارلس هیچ کسی به دلیل ترس از دولت در مراسم خاکسپاری شرکت نکرده بود، در مراسم خاکسپاری ، دختر آرماندو ،یعنی دالیلا نیز بود...
مارییو پسر کارلس از همان اول که دالیلا دختر آرماندو را در میهمانی هایی که پدرش با خانواده آرماندو برگزار می کرد دیده بود عاشق او بود، چند روز قبل تر از دستگیری پدرهایشان هم به او ابراز علاقه کرده بود ولی اتفاقات ناگوار بعد چندین مدت بود که به میان آنها فاصله انداخته بود، پس از مراسم خاکسپاری مارییو و دالیلا چندین بار در کافه ای در مرکز شهر باهم ملاقاتی کردند، رابطه آنها خیلی مثبت پیش می رفت ، در میان صحبت گاه در مورد عقیده های پدرهایشان و راه انتقام از ظالمان و... هم بحثی می کردند ولی این مسئله در برابر نگاه های عاشقانه آنها به یکدیگر در بُعد دوم قرار می گرفت، این چنین پیش می رفت که دالیلا ناگهان ناپدید شد ، دیگر به سر قرار ها نرسید و جواب نامه های مارییو را هم نداد ، مارییو پس از دو سه هفته برای فهمیدن مسئله به خانه آنها رفت ...
ولی چیزی که مارییو دید ، او را در جای خود میخکوب کرد، خانه دالیلا یا همان خانه آرماندو به مخروبه تبدیل شده بود و هیچ نشانی از زندگی در آنجا نبود...
ماه ها همچنان می گذشت و زخم عشق مارییو عمیق تر می شد ، در همین حالت مادرش هم بیمار شد و درگذشت ، مادرش را هم در کنار مزار پدرش کارلس دفن کردند ، وقتی مارییو به خانه برگشت متوجه نامه ای شد که در جلوی در خانه بود ، مارییو نامه را با عجله باز کرد چون بخشی از احساسات او آن روز طوری بود که گویا عشقش را دوباره پیدا می کرد!!! آری نامه از دالیلا بود... دالیلا در نامه یک عذرخواهی طولانی نوشته بود و ضمن تسلیت گویی به مارییو به او پیام مهمی نیز می داد ، دالیلا در نامه نوشته بود که برای گرفتن انتقام خون پدرش به جنبش پیوسته است و به یکی از کمپ های جنبش در جنگل پناه برده است، جنبش از زمان آغاز مبارزه مسلحانه با دولت در جای جای کشور از جمله کوهستان ها و جنگل ها یعنی جاهایی که کنترل دولت ضعیف بود کمپ هایی تاسیس کرده بود و نیروهای نظامی خود را در آن تربیت می داد ، دالیلا ، مارییو را هم به این کمپ فرا می خواند...


#ادامه_دارد

👤#یاشار_کرمی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کینه پناهی قسمت ششم

کینه پناهی فصل اول قسمت یازدهم